همانی شد که میدانی، به جرم عشق زندانی شده دلهایمان یک دم ، نگاهی را که میخوانی به گیسوی تو بر رستم ، من این پای گریزان را که باشد بندی مویت، همان مویی که چرخانی میان باد و بارنها، دویدی در میان گل شده عاشق دل ویران، همان سبکی که میدانی به کوه و جنگل و دریا، نشینم در کنار تو ببویم عطر گلها را ، ز بوی روح و ریحانی تو را محبوب خود سازم، مرا محبوب خود سازی الا ای یوسف مصری ، دوباره شو تو زندانی زلیخا کی رود از دل، اگر از دیده بگریزد خدایش آورد یادت ، اگر یادش زندانی منبع
درباره این سایت