خاطراتی که در این دهکده ها جا مانده مثل آن ماسه ریزی است به صحرا مانده باد میخواهد از این دشت عبوری بکند جای پایی است بر این زورق تنها مانده گه شماری که شمارد شب و روزم هر دم انکساری است که بر روزن درها مانده می شناسم همه درد درون نفست مثل یک ابر بخاری است که بر جا مانده سخت کوشیده ام از شعر دمی بگریزم رد پای تو براین دفتر زیبا مانده چشم زیبای تودربرقع پنهان زیباست مثل عطری است که بر جامه لیلا مانده می برد عقل مرا تا ته هوشیاری خویش هر نگاهی که بر این جاده مانده منبع
درباره این سایت