عشق را وعده دیدار مکرر ندهید در خزان شب ما تابش اختر ندهید نسپارید به دست من و او یک گل سرخ بر پریشانی دل ، جام می تر ندهید یار ار بار سفر بست و سفر آغازید بر تماشای رهش بارش گوهر ندهید رفتنش گشته مقارن به جان کندن ما این تن سوخته را شعله احمر ندهید ساربان بار سفر بست و به راه افتاده است با صدای جرسش زخم مکرر ندهید هر منادی که ندا می دهد از رفتن او بر سر ماذنه ها برگ صنوبر ندهید هاله گرد و غباری که بلند است به راه با نم اشک منش ، جام سبو بر ندهید بر مزار ندهید ,مکرر ,مکرر ندهید ,دیدار مکرر ,وعده دیدار منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

منجنیق عکس های جدید اینترنت دانلود رایگان ایران immigrants خرید ترازو آنلاین وبلاگ ریبوکا استخر کارت